جدول جو
جدول جو

معنی نمک حرام - جستجوی لغت در جدول جو

نمک حرام
(نَ مَ حَ)
مقابل نمک حلال. حق ناشناس. کسی که در عوض نیکی بدی کند. (آنندراج). نمک به حرام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نمک حرام
نمک به حرام: نمک نشناس کور نمک
تصویری از نمک حرام
تصویر نمک حرام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ مَ حَ)
نمک به حرامی. نمک حرام بودن. حق ناشناسی. ناسپاسی. کفران نعمت
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ حَ)
مقابل نمک حرام. (از آنندراج). صادق. امین. باوفا. راست. درست. باصداقت. (ناظم الاطباء). نمک به حلال. شاکر. حق شناس:
ندیده ای ز حریفان بزم کس واله
نمک حلال تری از شراب انگوری.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
دختر ملحان و خالۀ انس مالک و از زنان معاصر پیغمبر اسلام بود. در جزیره قبرس وفات یافت و در آنجا مدفون گردید. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 222 و اعلام زرکلی ج 1 ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمک بحرام
تصویر نمک بحرام
ناسپاس ناسپاس نمک نشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمک حلال
تصویر نمک حلال
نمک شناس
فرهنگ لغت هوشیار
ناسپاسی نمک نشناسی: اگر تا بحالا نمک بحرامی از او ظاهر نشده است حالا هم نخواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
دراز بیکاره کسی که دارای قد و قامت و یال و کوپال ولی بیکاره و بی غیرت باشد نقش بحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمک طعام
تصویر نمک طعام
نمک خوراکی
فرهنگ واژه فارسی سره
حق نشناس، خائن، خیانت پیشه، کفور، ناسپاس، نمک نشناس
متضاد: حق شناس، نمک شناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حق نشناسی، کفران، ناسپاسی
متضاد: حق شناسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حق نشناس، نمک نشناس
فرهنگ گویش مازندرانی